کف دست عرق کردمو ماليدم به لباسم.


بند بند وجودم ميلرزيد.


قلبم انقدر محکم ميکوبيد که قفسه سينم درد گرفته بود.


بعد از يه سال عشق پنهاني بلاخره تمام جرات و شهامت و البته حماقتم و جمع کردم و به اون شماره که چک کردن بازديد و پروفايلاش کار شب و روزم بود پيام دادم.


_ سلام.


بلافاصله تيک دومم خورد و تو جواب دادي.


+ سلام


مغزم قفل کرده بود. از خوشحالي. استرس. هيجان. اين وسط غرور لامصبمم هي قلقلکم ميداد که، نکن ديونه. منو له نکن. پا پيش نذاروتحمل کن.


پوزخندي حواله غرور بي چاره کردم و به کارم ادامه دادم.


به گفت و گو با عشق جذابم.


ساعتها باهاش حرف زدم.


اين وسط تنها هدف اون از حرف زدن با من اين بود که هويت منو پيدا کنه و من فقط ميخواستم با کسي که آرزوم بود، چند ساعتي وقت بگذرونم.


بعد از چند ساعت دل و زدم به دريا.


دل ترسوي عاشقمو زدم به دريا


همه چي و گفتم


از اينکه هميشه حواسم بهش بوده.


از دور تماشاش ميکردم.


چکش ميکردم. 


آرزوش ميکردم.


اينکه


اينکه دوستش داشتم.


اولش فکر کرد يکي از دوستاشم و سرکارش گذاشتم.


ولي بعد فهميد که من واقعا يه دختر ديونه و احمق و البته عاشقم.


همون شد که فکر مي کردم.


گفت برو.


گفت من از هيچ دختري خوشم نمياد.


گفت وقتتو با من هدر نده.


گفت من سنگم.


گفت و گفت و گفت.


گفت و من له شدم.


 گفت و غرور بيچارمو له کرد. شکست. خورد کرد.


گفت و من فقط سکوت کردم و طبق معمول اشک ريختم.


گفت و من نتونستم بگم که اين چند وقته چه بر سر من اومده از عشقش.


نذاشت از گريه هام بگم.


نتونستم از عشقم بگم.


نتونستم بگم که لامصب. من احمقم قبل از اين که عاشق تو بشم سنگ بودم. بي احساس بودم. ولي عاشق شدم.


حتي بهم فرصت نداد شانسمو امتحان کنم.


اجازه ندادم غرورمو بيشتر از اين خورد کنه.


رفتم


رفتم چه رفتني.


يه هفته تو تب سوختم.


يه هفته تو بيمارستان مردم و زنده شدم و کارم فقط گريه بود.


شدم مرده متحرک. يک ماه تمام فقط سکوت کردم.


خانواده. دوستام اطرافيانم. فقط مي خواستن بدونن دليل اين تغير من چيه.


دختري که همه به شادي و خنده هاش مي شناختنش.


بعد از اون يه ماه سياه دوباره شدم نفس قبل.


شاد. خوشحال. بي احساس. بي احساس. بي احساس.


عشقشو دور ريختم.


خاطراتمو سوزوندم.


فراموشش کردم.


سخت بود ولي شدني.


اين وسط فقط يه دل شکسته موند و يه غرور له شده و يه دختر شاد که پاي عشقش موند.


اين اتفاق هر بدي که داشت باعث اين شد که من مديون دلم نباشم. الان مي دونم که من تمام تلاشم و کردم ولي نشد.


 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Desiree دلنوشته های من پارسا موزیک دروس استاد عرفانیان Ana shabakema Murphy آن سوے پرچین ها...دنیاے من است درمان فوری بواسیر